تمامشان
آرامم ،اما درونم غوغایی ست .... میشمرم روزهای رفته و روزهای در پیش رو را
و اینکه چه صبور ست این دل !! نمی دونم چه اصراری داره در زنده نگه داشتن تمامشان!
تمام با تو بودنها!!!!
با تو نبودنها!!!!
ب انتظار تو بودنها!!!!
نمی دونم .
تنها آرومم میکنه ، قدم های تنهایی که با یادی از گذشته ها و صدایی که
مرا میخواند و نگاهی رو به آسمان!!
نگاه میکنم ... همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !
حتی در خیال !!!
اما....
بماند